سر آغاز عشق
میدونم عنوانم یکم خزه ولی چیزی بهتر از این پیدا نکردم.
برگردیم به روزای خوب دیدار که هرشب برا دیدنش تیپ میزدیمو نقشه میکشیدیم...
شب اول محرم بود.با 2 تا از برو بچ تو یه جای میدون مانند نزدیک مسجد محله میرفتیم دسته.شب اول شهادت اما حسین بود و انتظار هر چیزی رو داشتم جز عاشقی!
خلاصه همینجوری پچ پچ میکردیمو خاطرات میگفتیمو اینور و اونورو نگا میکردیم.من تو صف زنجیر زنا دنبال عموم بودم.نزدیک جایی که چایی و اینارو آماده میکردن تا پخش کنن که پسری بود.خیلی پسر باهالی بود.هیکل که ردیف.یعنی تو پسرای الارد تک بود.همه عین این دخترا کمر باریک بودن.قد که ماشاالله باید خم میشد تا مارو ببینه.قیافه ام که هی بد نبود.اما تیپش عالی بود.یه شلوار لی تنگ میپوشید با این لباساس مشکی دکمه دار هستن.مردای خونه بیشتر میپوشن،البت چهارخونه ان بیشتر.این مشکی سادش تنش بود.با یه شال مشکی دور گردنش.همیشه!
موهاشم مشکی بود.چشم و ابرو مشکی بود و سبزه(کاملا عین خودم)مو هاش صاف بود.شب اول وسطشو فشن کرده بود جلوشم کج سیخ کرده بود.(من عاشق پسرایی هستم که فرق کج میریزن.برام جذابیت خاصی دارن.خودمم اکثرا تیپم همینجوریه)دختر دخترخاله ی مامان من اسمش سباست البته ما باهم مث خواهریم.اسم دختر عموی این سبا زهراس.من به زهرا اعتماد بیشتری نسبت به سبا دارم و کلا بیشتر دوسش دارم.خیلی درکش بالاتره و کلا 100در100 بهتر از سباست.اما رابطم با سبا نزدیک تر بود.من اسم این پسره رو از زهرا پرسیدم.اونم بعده چند دیقه اهم و اوهوم گفت اسماعیل. مام قبول کردیم.خلاصه این سبا 2 دیقه رفت جواب گوشیشو بده که زهرا پرسید دوسش داری؟گفتم فکر کنم.ازش خوشم اومده.اونم به شوخی گفت شک داشتم اما الان مطئن شدم که خوشگلا بد سلیقه ان.منم خندیدم و اروم زدم تو سرش.هیچی دیگه اون شب با این اسم الکی و دل خوش کن رد شد و رفت.
بقیشم واس آپ بعدی.فقط اینو بگم که سبا یکی از پسرای طرف خودشونوم دوس داره که اسمش پیمانه.زهرا هم داداش شوهر خواهرشو که اسمش علیه دوس داره.
خوب دیگه! شب شیک