چی میشه گفت؟؟!!

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

میدونید من عاشق هرکی شدم موها و چشاش یا مشکی بود یا قهوه ای خودشم سفید.خنده ها و اخلاقشم خیلی جالب بود.

خنده پیمانو برای اولین بار اصن بی هوا دیدم از صف زنجیر زنا خارج شد و رفت کاپشنشو در بیاره. بازم همون تپ همیشگی ولی مث همیشه جذاب.بردنش وسط که طبل بزنه نمیدونم داشت با کی حرف میزد که یکدفه خندید.خیلی قشنگ بود.همینجوری مونده بودم.اونم خنده منو وقتی دید که تو صف زنجیر زنا بود داشت با گوشیش ور میرفت.اون مردی که بچه هارو از هیئت دور میکنه یکدفه سرش جیغ و داد راه انداخت منم داشتم نگا میکردم زدم زیر خنده.البته نه خیلی فجیع.اونم سرشو گرف بالا و منو نگا کردو قبل از اینکه عکس العملشو ببینم سرمو چرخوندم سمت سبا و زهرا.خیلی روزای خوبی بودن اون روزا.

اولین تعزیه ای که اونجا بودم اون داشت طبل میزد.ما خونه سبا اینا بودیم و با یکی از بچه های فامیل اونا اومده بودیم.اول سمت چپ تعزیه بودیم.بعد من پیشنهاد دادم بریم اونور سبا هم قبول کرد و رفتیم اونور.دو سه مین بعد تازه فهمیدیم ای دل غافل اون بچرو اونور جا گذاشتیم.به سبا گفتم و هر دومون به فش به هم دادیم و با خنده رفتیم که جمعیتو دور بزنیم.(اطراف دیوار بود و ما باید به عبارتی الارد رو دور میزدیم)

توی کوچه ای بودیم که میرسید به تعزیه که دیدم پیمان از یه خونه اودم بیرون.یه نگا کردو بعد سریع رفت.باورم نمیشد خونشونو یاد گرفته بودم.همیشه ناراحت بودم که بعد از محرم چجوری ببینمش.وقتی هم برگشتیم پشت یه تیر چراغ برق قایم میشد و دوستش آمارمو میدادواونم هر 10 ثانیه یه بار یه کوچولو نگا میکرد.

اینجاها جاهای خوش داستانه.به جاهای بدشم میرسیم.دیگه خیلی خسته شدم.میخوام بخوابم.تا اپ بعدی.بوس بای

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۰۱:۲۶
tn 2

خوب کجا بودیم؟؟آها...

اول یه سلام...

باور کنین موندم چی بگم...انقد نسبت بهش سرد شدم که خاطره های کوچیک یادم نمیاد پی میرم به ترتیب سراغ جاهای باحال و مهمش.راستی خوشحال میشم نظر بدید و راهنخایی م کنید که چجوری میتونم بیشتر فراموشش کنم...


هر روزو با اینکه اسمش اسماعیله سپری میکردم.اصولا تو رابطه ما هرچی رو سبا بدونه دیگه بقیه هم صدردرصد کامل میفهمن.یکی دو شب بود وسطای محرمم حالم خیلی بد بود.مایه دختر خاله داریم اسمش فرشتس و میشه گفت راهنمای خیلی خوبیه.هیچی دیگه تو اون دو سه شب گیر داده بود چته منم از خدا خواسته ماجراشو گفتم ولی تگفتم اسمش اسماعیله...

چن شب بعد که ما هم هر روز چن دیقه زودتر میرفتیم اونجایی که دسته هس تا من بیشتر ببینمش این دختر خاله ی ما افتخار دادن یه بار اومدن هیئت.اونجا که بهش نشون دادمش هر چی از دهنش در اومد گفت که اره سلیقت تو لوزالمهده سوم خوت و بدترین پسر اینجارو انتخاب کردیو اینا اسمشو برام جور کرد.حالا چجوری:به خاله دومیم رفته گفته اسم این چیه اینم رفته از پسرش پرسیده و اینا اونمگ یرداده کی میخواد بدونه خالمم گفته هیشکی.حالا قسمت مهم.اسمش چیه؟؟؟

پیمان.اره!!به احتی اسم عشقم با عشق نزدیکترین کسی که داشتم(الان قیافشم نمیخوام ببینم)

یکی بود.حالا مگه سبا باور میکرد.الاوبلا که تو داری دروغ میگی و شوخیت گرفته و اسگول کردی مارو و غیره...مام الاو بلا که راس میگمو شوخی ندارمو و اسگلت نکردم و غیره:D

شنیدین که میگن:هرکه تاووس خواهد جور هندوستان کشد؟؟حالا مام اگه پیمانو میخواییم باید جور بدنامی و بدبختیشو بکشیم.اره..اینجوریاس..البت منم با وجود قبول کردم...بهله...همچین ادمیم من...


میخوایید اینجاشو داشته باشید تا من 2 مین بعد بقیشو بزارم.راستی دوستان عزیز هم طویله ای(جهت مضاح:l)شوما که میگی سرزدی به وبلاگم دروغ میگویی دیگر؟شما افزایش بازدید میبینی عایا؟دیگه خر که نیستم.دفه بعد میایید نظر میدید.یستردی؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۲۳
tn 2

میدونم عنوانم یکم خزه ولی چیزی بهتر از این پیدا نکردم.

برگردیم به روزای خوب دیدار که هرشب برا دیدنش تیپ میزدیمو نقشه میکشیدیم...

شب اول محرم بود.با 2 تا از برو بچ تو یه جای میدون مانند نزدیک مسجد محله میرفتیم دسته.شب اول شهادت اما حسین بود و انتظار هر چیزی رو داشتم جز عاشقی!

خلاصه همینجوری پچ پچ میکردیمو خاطرات میگفتیمو اینور و اونورو نگا میکردیم.من تو صف زنجیر زنا دنبال عموم بودم.نزدیک جایی که چایی و اینارو آماده میکردن تا پخش کنن که پسری بود.خیلی پسر باهالی بود.هیکل که ردیف.یعنی تو پسرای الارد تک بود.همه عین این دخترا کمر باریک بودن.قد که ماشاالله باید خم میشد تا مارو ببینه.قیافه ام که هی بد نبود.اما تیپش عالی بود.یه شلوار لی تنگ میپوشید با این لباساس مشکی دکمه دار هستن.مردای خونه بیشتر میپوشن،البت چهارخونه ان بیشتر.این مشکی سادش تنش بود.با یه شال مشکی دور گردنش.همیشه!

موهاشم مشکی بود.چشم و ابرو مشکی بود و سبزه(کاملا عین خودم)مو هاش صاف بود.شب اول وسطشو فشن کرده بود جلوشم کج سیخ کرده بود.(من عاشق پسرایی هستم که فرق کج میریزن.برام جذابیت خاصی دارن.خودمم اکثرا تیپم همینجوریه)دختر دخترخاله ی مامان من اسمش سباست البته ما باهم مث خواهریم.اسم دختر عموی این سبا زهراس.من به زهرا اعتماد بیشتری نسبت به سبا دارم و کلا بیشتر دوسش دارم.خیلی درکش بالاتره و کلا 100در100 بهتر از سباست.اما رابطم با سبا نزدیک تر بود.من اسم این پسره رو از زهرا پرسیدم.اونم بعده چند دیقه اهم و اوهوم گفت اسماعیل. مام قبول کردیم.خلاصه این سبا 2 دیقه رفت جواب گوشیشو بده که زهرا پرسید دوسش داری؟گفتم فکر کنم.ازش خوشم اومده.اونم به شوخی گفت شک داشتم اما الان مطئن شدم که خوشگلا بد سلیقه ان.منم خندیدم و اروم زدم تو سرش.هیچی دیگه اون شب با این اسم الکی و دل خوش کن رد شد و رفت.

بقیشم واس آپ بعدی.فقط اینو بگم که سبا یکی از پسرای طرف خودشونوم دوس داره که اسمش پیمانه.زهرا هم داداش شوهر خواهرشو که اسمش علیه دوس داره.

خوب دیگه! شب شیک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۳۸
tn 2

سلام

مث همیشه منم اینو با یه سلاک شروع کردم با خدافظی هم تموم میکنم.این وبلاگ برای مخاطب خاصمه و کسایی که بام همدردی میکنن.اگه جز اونایی که عشق که نه دوست داشتنو به مسخره میگیری و کارت فقط دلقک بازیه میتونی بری کسی جلوتو نگرفته.من اینجارو زدم تا خاطرات روزانمو بنویسم.همین!اگرم کارت مصیحت و چه میدونم تیریپ بابابزرگیه بازم بفرما بیرون.

تو آپ بدیم میخوام بگم اصن قضیه از چه قراره.امیدوارم لذت ببرید.با اینکه میدونم همه میخونن جز خود اون.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۲۷
tn 2